صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۵۵۴: گرچنین آن چشم جادو رخنه در دل می کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرچنین آن چشم جادو رخنه در دل می کند از دلم هر رخنه ای را چاه بابل می کند بس که می آید به ناز از چشم او بیرون نگاه چند جا تا خانه آیینه منزل می کند! چون تواند دل به پایان برد راه زلف را؟ کاین ره پرپیچ و خم کار سلاسل می کند چون کشم آه از جگر، کز بیم خوی نازکش شمع دود خود گره چون لاله در دل می کند می دهد از حسن عالمگیر مجنون را خبر این که لیلی هر نفس تغییر محمل می کند دیدن آیینه را بر طاق نسیان می نهی گر بدانی شوق دیدارت چه با دل می کند حفظ آب روی خواهش کن که گردون خسیس نان خود را تر به آب روی سایل می کند سالکان را صحبت تن پروران سنگ ره است سیل را این خاکهای مرده کاهل می کند می کند عمر مؤبد هستی ده روزه را هر که جان صائب نثار تیغ قاتل می کند صائب تبریزی