صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۵۳۰: دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند در تن خاکی چه بال و پر گشاید جان پاک؟ در سفال تشنه چون نشو و نما ریحان کند؟ می شود مطلق عنان نفس از وفور مال و جاه عرض میدان اسب سرکش را سبک جولان کند ز اشتیاق آن لب شکرفشان شد دل دو نیم پسته را در پوست امید شکر خندان کند جامه فانوس را بر پیکر سیمین شمع دور باش غیرت پروانه ناچسبان کند آبداری می کند شمشیر را خونریزتر در لباس شرم خوبی بیشتر طوفان کند زاهد از داغ محبت بی نصیب افتاده است این تنور سرد هیهات است حفظ نازل کند شعله را صائب به آسانی توان خس پوش کرد نیست ممکن عشق سرکش را کسی پنهان کند صائب تبریزی