صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۵۲۹: صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند کوه را برق تجلی آتشین جولان کند حیرت روشندلان را نقشبند دیگرست نقش هیهات است این آیینه را حیران کند فیض مردان در زمان بیخودی افزونترست تیغ چون گردید عریان بیشتر طوفان کند می شود خار ملامت شهپر پرواز او گردبادی را که شور عشق سر گردان کند عشق سیل گوهر رازست در هر جا که هست شمع نتوانست اشک خویش را پنهان کند چون زند جوش زبردستی محیط اشک من پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست پسته را دل می شود خون تالبی خندان کند برنتابد قهرمان عشق استغنای حسن ماه کنعان را به جرم ناز در زندان کند باد دستان را به احسان دستگیری کن که بحر در سخای ابر با روی زمین احسان کند غیرت پروانه چون صائب بر آید از لباس شمع را از جامه فانوس در زندان کند صائب تبریزی