صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۶۸: حیف کز آیینه رویان پاکدامانی نماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حیف کز آیینه رویان پاکدامانی نماند چشم شرم آلود و روی گوهرافشانی نماند سوخت چشم خیره خورشید هر شبنم که بود حسن را در پرده عصمت نگهبانی نماند تازه رویان گلستان غنچه پیشانی نشدند در بساط لاله و گل روی خندانی نماند سینه روشندلان در گرد کلفت شد نهان طوطی ما را برای حرف میدانی نماند کرد ازبس سرمه سایی نغمه زاغ و زغن عندلیب خوش نوایی در گلستانی نماند پاک شد از آه خون آلود لوح سینه ها در سفال خشک مغز خاک، ریحانی نماند کوه درد ما بساط آفرینش را گرفت از برای دل تهی کردن بیابانی نماند صبح دارد فیض خود را از سحر خیزان دریغ قطره ای شیر کرم در هیچ پستانی نماند در بساط آسمان از چشم شور روزگار از رگ ابر بهاران مد احسانی نماند سینه مجنون ما شد خارزار آرزو در میان نی سواران برق جولانی نماند دست ما و دامن شبها، که در روی زمین از برای دادخواهی طرف دامانی نماند مژده باد سحر با گل نمی دانم چه بود اینقدر دانم درستی در گریبانی نماند جز حواس ما که هر ساعت به جایی می رود چهره آفاق را زلف پریشانی نماند بس که خشکی دیدم از بخت سیاه خویشتن صائب از ابر سیه امید بارانی نماند صائب تبریزی