صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۵۳: آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد سهل باشد غنچه گل بشکفد یا نشکفد گر به ظاهر سرکش افتاده است، اما در لباس یوسف مغرور بر روی زلیخا بشکفد عیش این گلشن به خون دل چو گل آمیخته است غوطه در خون می زند هر کس که اینجا بشکفد می ربایندش زدست یکدگر گلهای باغ چون نسیم صبحدم از هر که دلها بشکفد حرص نوش از نیش گردیده است چشمش را حجاب کوته اندیشی که از لذات دنیا بشکفد خنده های بی تأمل را ندامت در قفاست زود بی گل گردد آن گلبن که یکجا بشکفد عیش چون شد عام، گردد پرده چشم حسود وای بر آن گل که در گلزار تنها بشکفد گر به خاکم بگذری ای نوبهار زندگی استخوانم همچو شاخ گل سراپا بشکفد گوشه گیرانند باغ دلگشا صائب مرا غنچه من از نسیم بال عنقا بشکفد صائب تبریزی