صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۳۵: ماند دلتنگ آن که باغ دلگشای خود نشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ماند دلتنگ آن که باغ دلگشای خود نشد دربدر افتاد هر کس آشنای خود نشد می کند در ناخنش نی، پرده بیگانگی هر که از پهلوی لاغر بوریای خود نشد شد بیابان مرگ غفلت رهروی کز پیچ و تاب در بیابان طلب زنجیر پای خود نشد سفره گردون ندارد لقمه ای بی زهر چشم سیر شد از زندگی هر کس گدای خود نشد تا قیامت در حجاب ظلمت جاوید ماند هر که از سوز درون شمع سرای خود نشد آشنای خویش گشتن در وطن افتادن است در غریبی ماند هر کس آشنای خود نشد دوزخ دربسته ای با خود به زیر خاک برد هر که در اینجا بهشت دلگشای خود نشد وای بر پیری که از بار گران زندگی ماه عید عالم از قد دوتای خود نشد در رضای حق بود صائب بهشت جاودان وای بر آن کس که بیرون از رضای خود نشد صائب تبریزی