صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۳۳: از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از عیب پیش پا نشد تلخکامان جان شیرین را به رغبت می دهند خون می هرگز و بال گردن مینا نشد تا کف دریا نگردید استخوان سوده ام گریه شبخیز را صبح اثر پیدا نشد بود دایم فارغ از دنیا دل آزاده ام این صدف را کام تلخ از شورش دریا نشد در لباس لفظ، معنی خودنمایی می کند عشق پنهان بود تا مجنون ما پیدا نشد فارغ از کوه غم دنیاست جان بردبار قاف را پهلو کبود از سایه عنقا نشد گریه مستانه نگشود از رگ جانم گره تاک را در گریه کردن عقده از دل وا نشد بخیه پردازست چاک سینه ما همچو صبح ورنه صائب کوتهی از سوزن عیسی نشد صائب تبریزی