صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۲۵: جان به تنگ آمد زکلفت غمگساران را چه شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان به تنگ آمد زکلفت غمگساران را چه شد؟ دل به جان آمد ز وحشت دل شکاران را چه شد؟ زاهدان سنگدل بستند اگر کشتی به خشک همت دریا رکاب میگساران را چه شد؟ بر نمی آرند خاری همرهان از پای هم گردل سوزن ز آهن گشت، یاران را چه شد؟ دست گلها را اگر بسته است غفلت در نگار پنجه مشکل گشای نوبهاران را چه شد؟ عافیت در روزگار و روشنی در روز نیست کس نمی داند که روز و روزگاران را چه شد سردی از حد می برد باد خزان با گلستان ناله های سینه گرم هزاران را چه شد؟ عمرها شد خاک از ته جرعه ای لب تر نکرد همت بی اختیار باده خواران را چه شد؟ نیست گر آب مروت در نظر احباب را گریه مستانه ابر بهاران را چه شد؟ نه زدل مانده است در عالم اثر، نه زاهل دل یارب این آیینه و آیینه داران را چه شد؟ کاروانی را اگر دل می رود دنبال بار خاطر آسوده چابک سواران را چه شد؟ صحبت گردنکشان کرده است دل را سیم قلب کیمیای دلپذیر خاکساران را چه شد؟ بخت چون برگشت، بر گردند یاران سربسر تا به کی صائب خبرپرسی که یاران را چه شد؟ صائب تبریزی