صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۱۲: بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد حلقه های زلف یکسر حلقه گرداب شد روی او در دور خط دلخوش کن احباب شد راه خود را پاک سازد خون چو مشک ناب شد من چه خاشاکم، که در بحر فلک ماه تمام ز اشتیاق ماهی سیمین او قلاب شد بر لطیفان صحبت گوهر گرانی می کند گوش گل را شبنم روشن گهر سیماب شد از بزرگان روی دل با خاکساران خوشنماست بحر با آن منزلت روشنگر سیلاب شد صبح پیری کرد خواب غفلت ما را گران بادبان بر کشتی ما پرده های خواب شد از توکل هر که پشت خویش بر دیوار داد بی سخن خاک مراد خلق چون محراب شد در همین جا سر برآورد از گریبان بهشت هر که را زخمی از آن شمشیر فتح الباب شد شانه از موج طراوت کشتی دریایی است بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد هیچ کس را دل به من از دوستان صائب نسوخت گرچه عمرم صرف در دلسوزی احباب شد صائب تبریزی