صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۴۰۴: از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد باز آن آیینه رو نقشی عجب بر آب زد شمع من امشب کجا بودی، که بر یادرخت تا سحر پروانه من سینه بر مهتاب زد گرد خجلت از دل بیرحم قاتل می فشاند دست و پایی زیر تیغش گر دل بیتاب زد خواب ناز گل گرانتر شد زبخت بلبلان هر قدر شبنم به رخسار گلستان آب زد غم به سر وقت من از روشندلیها اوفتاد دزد بر گنجینه ام زین گوهر شب تاب زد مهر بر لب زن که از یک خنده بیجا که کرد غوطه در خون شفق خورشید عالمتاب زد زنگ می گیرد ز آب زندگی آیینه اش کی سکندر می تواند چون خضر بر آب زد؟ ابر چون گردد طرف با من، که سیل اشک من بحر را مهر خموشی بر لب از گرداب زد سختی دل از عبادت کرد رو گردان مرا چند بتوان سنگ بر پیشانی محراب زد؟ رهنوردی را که شد صدق عزیمت خضر راه در میان راه در دامان منزل خواب زد نیست چشم عاقبت بین جوشن تدبیر را خویش را ماهی زحرص طعمه بر قلاب زد قطع شد در یک نفس راه هزاران ساله اش هر که صائب پشت پا بر عالم اسباب زد صائب تبریزی