صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۳۳۹: تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد زندگی در سنگ خارا چون شرارم بگذرد چند اوقات گرامی همچو طفل نوسواد در ورق گردانی لیل و نهارم بگذرد بس که ناز کارنشناسان ملولم ساخته است دست می مالم به هم تا وقت کارم بگذرد چون چراغ کشته گیرم زندگانی را زسر آتشین رخساره ای گر بر مزارم بگذرد از شکوه خاکساری بحر با آن دستگاه می شود باریک تا از جویبارم بگذرد ز انتظار تیغ عمری شد که گردن می کشم آه اگر صیاد غافل از شکارم بگذرد در محیط من به جان خویش می لرزد خطر کیست طوفان تا زبحر بیکنارم بگذرد؟ بار منت بر نمی تابد دل آزاده ام غنچه گردم گر نسیم از شاخسارم بگذرد با خیال او قناعت می کنم، من کیستم تا وصالش در دل امیدوارم بگذرد؟ چون کشم آه از دل پر خون، که باد خوش عنان می خورد صدکاسه خون کز لاله زارم بگذرد با ضعیفی بر زبردستان عالم غالبم برق می لرزد به جان کز خارزارم بگذرد از دل پردرد و داغم زهره می بازد پلنگ پر بریزد گر عقاب از کوهسارم بگذرد من که چون خورشید تابان لعل سازم سنگ را از شفق صائب به خون دل مدارم بگذرد صائب تبریزی