صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۳۲۷: هر که با خود درد و داغ دلستان را می برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که با خود درد و داغ دلستان را می برد بی تکلف حاصل کون و مکان را می برد گردش چشمی که من دیدم زدام زلف او از دل من خارخار آشیان را می برد آه سردی خضر راه ما سبکباران بس است هر نسیمی از چمن برگ خزان را می برد حسن را باشد خطر از دیده اهل هوس ابر بی نم آبروی گلستان را می برد اهل غفلت بر نمی آیند با روشندلان قطره آبی زجا خواب گران را می برد می برند از بوستان دامان پرگل بیغمان عاشق بیدل دعای باغبان را می برد مشت خاشاکی چه باشد پیش سیل نوبهار؟ ساده لوحی جوهر تیغ زبان را می برد خانه دنیا بعینه خانه آیینه است هر چه هر کس آورد با خود، همان را می برد چشم پوشیدن زدرد و داغ غربت مشکل است ورنه با خود بلبل ما آشیان را می برد می رسند از همت پیران به منزل رهروان تیر با خود تا هدف زور کمان را می برد یاد بغداد و طواف مرقد شاه نجف از دل صائب حضور اصفهان را می برد صائب تبریزی