صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۳۱۱: از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد پرده دریا درد موجی که بی پروا فتاد عشق بی پروا دماغ خانه آرایی نداشت این گره در کار دریا از حباب ما فتاد صبر نتوانست پیچیدن عنان راز عشق این شرر آخر برون از سینه خارا فتاد چاره جوییهای غمخواران مرا بیچاره کرد این گره در کار من از سوزن عیسی فتاد روی گرم لاله و آغوش گل زندان اوست هر که چون شبنم به فکر عالم بالا فتاد در جهان ساده لوحی رهبری در کار نیست خضر شد هر کس که در دامان این صحرا فتاد می کند در سنگ خارا داغ تنهایی اثر بیستون خاموش شد تا کوهکن از پا فتاد سالها خون خوردن و خامش نشستن سهل نیست عمر اگر باشد، فلک خواهد به فکر ما فتاد اختیاری نیست صائب اضطراب ما زعشق دست و پایی می زند هر کس که در دریا فتاد صائب تبریزی