صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۲۹۴: آفاق را کند به نفش مشکبار صبح
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آفاق را کند به نفش مشکبار صبح باشد بهار عنبر شبهای تار صبح دم را کنند صاف ضمیران شمرده خرج از سینه می کشد نفسی را دوباره صبح تا چشمش از ستاره فشانی نشد سفید از وصل آفتاب نشد کامکار صبح دست از طلب مدار درین ره، که می کشد خورشید را ز صدق طلب در کنار صبح زینسان که شد زمانه تهی از فروغ صدق مشکل شود سفید درین روزگار صبح در نور صدق محو نشود ظلمت دروغ شب را کند به نیم نفس تارومار صبح شب پرده پوش و روز سفیدست پرده در باشد ازان به چشم سیه کار، بار صبح ما را شبی است از دل فرعون تیره تر بیهوده می برد ید بیضا به کار صبح تاریکی لحد نشود از چراغ کم با خاطر گرفته نیاید به کار صبح عمرش تمام شد به نفس راست کردنی هر چند بست پا ز شفق در نگار صبح پیوند تیرگی به شب من زیاده شد چندان که برد تیغ دو دم را به کار صبح از چشم شور، خون شفق شد، به خاک ریخت شیری که داشت در قدح زرنگار صبح صائب زمین پاک کند دانه را گهر از ابر دیده، قطره چندی ببار صبح صائب تبریزی