صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۲۸۲: عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح گل به دامن چیند از خورشید تابان همچو صبح از تنور سرد آرد گرم بیرون نان خویش نور صدق آن را که باشد در دل و جان همچو صبح دیده هر کس که از انجم فشانی شد سفید می شود روشن ز نور مهر تابان همچو صبح هر که بر بالین او شمعی بود چون آفتاب می کند جان را فدا با روی خندان همچو صبح عالمی دارد نظر بر دست و تیغ آفتاب تا که را قسمت شود زخم نمایان همچو صبح می کند احیا جهانی را ز تأثیر نفس هر که دارد شور عشقی در نمکدان همچو صبح عاشق صادق کسی باشد که گیرد بی هراس تیغ خورشید درخشان را به دندان همچو صبح دایه گردون اگر خون را کند یک چند شیر شیر را خون می کند آخر به پستان همچو صبح اشتهای من ازان صادق بود دایم که من قانعم از سفره گردون به یک نان همچو صبح این جواب آن غزل صائب که می گوید حکیم آفتابش سربرآرد از گریبان همچو صبح صائب تبریزی