صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۱۹۱: در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست غیر از سپر انداختن اینجا سپری نیست در قافله فرد روان بار ندارم هر چند به جز سایه مرا همسفری نیست در پله سنگ است گهر بی نظر پاک بیزارم ازان شهر که صاحب نظری نیست خود را بشکن تا شکنی قلب جهان را این فتح میسر به شکست دگری نیست چون شیشه بی می، نبود قابل اقبال باغی که در او بلبل خونین جگری نیست شب نیست که بر گرد تو تا روز نگردم هر چند من سوخته را بال و پری نیست سرگشتگی ما همه از عقل فضول است صحرا همه راه است اگر راهبری نیست صائب چه کند گر نکند روی به دیوار؟ جایی که لب خشکی و مژگان تری نیست صائب تبریزی