صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۱۸۶: آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست محتاج به دریا نبود گوهر سیراب در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف بر خاطر ما ابر شب جمعه گران نیست این پخته نمایان همه خامند سراسر یک داغ جگرسوز درین لاله ستان نیست دل را تهی از شکوه به گفتار توان کرد بسیار بود حرف کسی را که زبان نیست از قرب کجان، راست برآرد به ستم دست از تیرچه اندیشه، چو در بحر کمان نیست؟ امید خراج از عدم آباد، فضولی است ما را طمع بوسه ازان غنچه دهان نیست نگذاشت نفس رات کنم عمر سبکسیر آرام درین قافله چون ریگ روان نیست کوتاه نظر عاقبت اندیش نباشد تیری که هوایی است مقید به نشان نیست یکرنگ بود سال و مه کوی خرابات اینجا شب آدینه و روز رمضان نیست کفاره تقصیر بود خواب پریشان ما را گله ای صائب از اوضاع جهان نیست صائب تبریزی