صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۱۸۳: گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست گنجینه این راز به غیر از دل شب نیست آرامش سیماب بر آیینه محال است گر چر ترا روی دهد جای طرب نیست خاری که نسازی ترش از دیدن آن، روی در چاشنی فیض کم از هیچ رطب نیست شمعی که به منت دل بیمار نسوزد در عالم ایجاد به جز گرمی تب نیست در خاطر عاشق نبود را تردد در دیده حیرت زده وسواس طلب نیست با دامن خلق است ترا دست بدآموز ورنه چه مرادست که در دامن شب نیست؟ هر چند که زندان فرنگ است جگرخوار اما به جگرخواری زندان ادب نیست خون جگرست آنچه به ابرام ستانی رزق تو همان است که موقوف طلب نیست در کار بود سلسله، زندانی تن را از خویش برون آمده در بند نسب نیست مردم ز تکلف همه در قید فرنگند هر جا که تکلف نبود هیچ تعب نیست صائب اگر ازگوشه پرستان جهانی چون خال، ترا جا به ازان گوشه لب نیست صائب تبریزی