صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۰۹۵: چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت از اشک خویش دامن آب بقا گرفت در زیر تیغ، قهقهه کبک می زند کوه غم تو در دل هر کس که جا گرفت چون سنگ بر دلش سخن ما گران شده است طوطی خطی که آینه از دست ما گرفت خون امیدوار مرا پایمال ساخت سنگین دلی که دست ترا در حنا گرفت از زاهدان حلاوت طاعت طمع مدار شکر نمی توان ز نی بوریا گرفت آسوده شد ز کشمکش آرزوی خام دستی که دامن دل بی مدعا گرفت آن قاتلی کز اوست مرا چشم خونبها خواهد به مزد دست ز من خونبها گرفت بر هر چه بی نیازی ما آستین فشاند در روز بازخواست همان دست ما گرفت آید مگر به لنگر تسلیم برقرار بحری که شورش از نفس ناخدا گرفت صائب به آشنایی بحر اعتماد نیست این ناشناخت دست کدام آشنا گرفت؟ صائب بهشت نسیه خود را نمود نقد امروز هر که جا به مقام رضا گرفت صائب تبریزی