صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۰۹۴: هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت از تیغ، فیض سایه بال هما گرفت شد وحشتم ز عالم صورت زیادتر چندان که بیش آینه من جلا گرفت با بی بصیرتی به دلیل اعتماد نیست طفلی ز دست کور تواند عصا گرفت از سیم و زر به هر چه فشاندیم آستین در وقت احتیاج، همان دست ما گرفت سهل است پاک ساختن ره ز رهزنان آسان نمی توان سر راه از گدا گرفت عشق غیور، عقل ما هیچکاره کرد طوفان عنان کشتیم از ناخدا گرفت بعد از هزار سال که شد چرخ مهربان پای به خواب رفته ما را حنا گرفت خود را به آستان کس بیکسان رساند هر کس به بیکسی ز کسان التجا گرفت چون نخل میوه دار، دل بردبار ما سنگی ز هر طرف که رسید از هوا گرفت شد دست کوتهم به رسایی امیدوار روزی که شانه دامن آن زلف را گرفت شوخی که ریخت خون من بیگناه را اول به مزد دست ز من خونبها گرفت خواب سبک، گران شود از خوابگاه نرم شبنم ز روی بستر گل چون هوا گرفت؟ از بخت سبز شیشه پر باده است داغ سروی که جای بر لب آب بقا گرفت خون امیدوار مرا پایمال کرد مشاطه ای که دست ترا در حنا گرفت فرش است در سرای فقیران حضور دل نتوان شکستگی ز نی بوریا گرفت صائب ز توتیا ندهد آب، چشم خویش هر دیده ای که سرمه ازان خاک پا گرفت صائب تبریزی