صائب تبریزی
غزل 2001 - 3000
غزل شمارهٔ ۲۰۴۴: ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست ورنه دل دو نیم کم از ذوالفقار نیست دیوانه ای که می رمد از سنگ کودکان بیرون کنش ز شهر که کامل عیار نیست از خواب درگذر که سپهر وجود را انجم بغیر دیده شب زنده دار نیست چون موجه سراب اسیر کشاکش است پایی که در مقام رضا استوار نیست پیداست چیست لنگر مشت غبار ما در عالمی که کوه گران پایدار نیست با زاهدان خشک مکن گفتگوی عشق شمشیر چوب را جگر کارزار نیست از دل برون نمی رود امید بخت سبز هر چند تخم سوخته را نوبهار نیست چون وا نمی کند گره از کار هیچ کس؟ دست فلک اگر ز شفق در نگار نیست از هیزم است آتش سوزنده را حیات منصور را ملاحظه از چوب دار نیست چون ماهی ضعیف که افتد در آب تند در اختیار خویش مرا اختیار نیست از حال هم ز مرده دلی خلق غافلند ورنه کدام سینه که لوح مزار نیست؟ خمیازه را به خنده غلط کرده اند خلق ورنه گل شکفت درین خارزار نیست (با حکمم ایزدی چه بود گیر و دار خلق؟ خاشاک را در آب روان اختیار نیست) (در هیچ سینه نیست که نشکسته ناخنی یک داغ سر به مهر درین لاله زار نیست) ریحان زلف اگر چه ز دل زنگ می برد صائب به دلنشینی خط غبار نیست صائب تبریزی