صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۶۵: آتش به مغزم از می احمر گرفته است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آتش به مغزم از می احمر گرفته است این پنبه از فروغ گهر درگرفته است آتش ز اشک در مژه تر گرفته است این رشته از فروغ گهر در گرفته است نخل خزان رسیده اگر نیستم، چرا هر پاره از دلم ره دیگر گرفته است؟ دل در میان داغ جگرسوز گم شده است این بحر را سیاهی عنبر گرفته است دلها به جای نامه اعمال می پرند آفاق، رنگ عرصه محشر گرفته است تیغ تو غوطه در جگر آتشین زده است ماهی نگر که خوی سمندر گرفته است مژگان به هم نمی زند از آفتاب حشر آیینه ای که عکس تو در بر گرفته است صد پیرهن عرق نگه شرم کرده است تا با تو آشنایی ما در گرفته است تا آب زندگی دو قدم راه بیش نیست آیینه پیش راه سکندر گرفته است زان روی آتشین که دو عالم نقاب اوست بر هر دلی که می نگرم در گرفته است داغ است چرخ از دل پر آرزوی ما از عود خام ما دل مجمر گرفته است خونم که می شکافت به تن پوست چون انار در تیغ او قرار چو جوهر گرفته است صائب چراغ زندگی ماست بی فروغ تا داغ، سایه از سر ما برگرفته است صائب تبریزی