صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۳۷: ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست جاروب سینه ها نفس بی غبار اوست هر چند کز دو دست شود باز عقده ها واکردن گره به یک انگشت، کار اوست در پرده سازهای دگر حرف می زنند بی پرده حرف عشق سرودن شعار اوست عیش و نشاط و خرمی و عشرت و سرور در زیر سایه علم پایدار اوست جان می دهد به نغمه سیراب خلق را آب حیات قطره ای از جویبار اوست هر کشتی دلی که به گرداب غم فتاد باد مرادش از نفس بیقرار اوست بی برگ و برگ عیش برد عالمی ازو بی بار و دوش اهل جهان زیر بار اوست خوشوقت می کند به نفس اهل حال را این باغ، تازه رو ز نسیم بهار اوست گلگون باده دارد اگر تازیانه ای هنگام سیر و دور، دم شعله بار اوست چاه ذقن که آب شود دل ز دیدنش مهری ز محضر بدن داغدار اوست دارد دم مسیح همانا در آستین زینسان که زنده کردن دلها شعار اوست از دیده غزال رباینده تر بود سوراخ ها که در بدن زرنگار اوست صائب به هر دلی که خراشی ز درد هست غافل مشو که سکه دارالعیار اوست صائب تبریزی