صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۲۹: نقش حصیر نیست که بر پیکر من است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نقش حصیر نیست که بر پیکر من است شهباز اوج فقرم و این شهپر من است این باده رسیده که در ساغر من است حور من و بهشت من و کوثر من است تا سر بر آستانه همت گذاشتم خشتی است آفتاب که زیر سر من است صبح قیامتی که جهان در حساب ازوست یک آه سرد از دل غم پرور من است خون می خورد ز تنگی میدان روزگار این آب بیقرار که در گوهر من است در وادیی که سیل برد کوه را ز جای پای به خواب رفته من لنگر من است در بند روزگار نباشد جنون من زنجیر من چو تیغ همان جوهر من است چون شمع استخوان مرا آب می کند این آتشی که در ته خاکستر من است از خارخار عشق به خون غوطه می زنم از برگ گل چو شبنم اگر بستر من است هر چند بسته ام به زمین سایه وار نقش پرواز آفتاب به بال و پر من است داغی که هست زیر سیاهی گشاده روی امروز در بساط فلک اختر من است از برگریز حادثه صائب مسلم است این گلشنی که در ته بال و پر من است صائب تبریزی