صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۰۶: با قرب یار رشته جان در کشاکش است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با قرب یار رشته جان در کشاکش است در عین بحر، موج همان در کشاکش است گویا نسیم راه در آن زلف یافته است کز پیچ و تاب، رشته جان در کشاکش است آرام نیست راهنوردان شوق را دایم ز موج، ریگ روان در کشاکش است عشاق را ز تازه نهالان شکیب نیست تا یک خدنگ هست کمان در کشاکش است هر چند حرص مالک روی زمین شود چون موجه سراب همان در کشاکش است بر فرق هر که سرکشی از سر نمی نهد مانند اره کاهکشان در کشاکش است شوق وطن ز دل به عزیزی نمی رود در صلب گوهر آب روان در کشاکش است پیران ز حرص بیشتر آزار می کشند با پشت خم همیشه کمان در کشاکش است طول امل ز قامت خم بیش شد مرا شد حلقه این کمان و همان در کشاکش است آسان نمی توان ز علایق فشاند دست زین خارزار دامن جان در کشاکش است بر رنگ و بوی عاریه هر کس که دل نهاد پیوسته از بهار و خزان در کشاکش است تا لب گشاده است، نفس آرمیده نیست در قبضه سوار، عنان در کشاکش است ایمن شود چسان ز گسستن رگ حیات؟ زینسان که تار و پود جهان در کشاکش است بال و پر تلاطم بحرست بادبان دلها ز دیده نگران در کشاکش است تا یکزبان چو تیغ نگردد سخن طراز دایم چو خامه دو زبان در کشاکش است تا موی آن کمر نکند ترک پیچ و تاب ما را چو زلف رشته جان در کشاکش است صائب اگر چه غوطه در آب گهر زند از پیچ و تاب، رشته همان در کشاکش است صائب تبریزی