صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۰۲: رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است شبنم برای تازگی گلستان بس است حال مرا زبان نکند گر بیان درست رنگ شکسته، درد مرا ترجمان بس است فرصت کجاست فکر عمارت کند کسی؟ از خارخار سینه مرا آشیان بس است تشریف قرب در خور این خاکسار نیست ما را ز دور سجده این آستان بس است رخساره ترا به نقاب احتیاج نیست آیینه را فروغ خود آیینه دان بس است با کجروان اگر نکنی راستی بجاست با راست خانگان کجی ای آسمان بس است چون کودکان به چیدن گل نیست چشم ما ما را رخ گشاده ای از باغبان بس است طبل رحیل، قافله ای افکند به راه یک نغمه سنج در همه بوستان بس است دریا اگر ز آب مروت شود سراب ما را عقیق صبر به زیر زبان بس است آزادگان به راحله خود سفر کنند تخت روان موج ز ریگ روان بس است زخمی که خشک بند توان کرد نعمتی است چشم مرا غباری ازین کاروان بس است صائب اگر ز همنفسان همدمی نماند کلک سخن طراز، مرا همزبان بس است صائب تبریزی