صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۹۰۱: خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است سرمایه فراغت من اینقدر بس است عشاق را به بند گران احتیاج نیست زنجیر پای مو هوای شکر بس است چون شمع، گریه در کرم دست حلقه کرد این تیغ آبدار مرا بر کمر بس است از تنگنای چرخ شکایت چه می کنی؟ فتح قفس، شکستگی بال و پر بس است آنجا که خار دست به ترکش زند، چو گل پیشانی گشاده به جای سپر بس است از بهر برفروختن چهره امید یک قطره اشک گرم به وقت سحر بس است جرم سفینه تو که بر سنگ خورده است نومید بازگشتن موج خطر بس است بیخوابی که چشم تو ترسیده است ازو سود حقیقی تو همان از سفر بس است از زلف یار و از دهنش نکته ای بگو درس مطول و سخن مختصر بس است گر امتیاز نام بود مطلب از اثر این امتیاز کز تو نماند اثر بس است خاک من و سبو ز خرابات مشرب است بالین ز دست خویش مرا زیر سر بس است از یک سخن حقیقت هر کس عیان شود بهر نمونه از صدفی یک گهر بس است صائب مرا به سرمه خلق احتیاج نیست آن خط مشکبار را در نظر بس است صائب تبریزی