صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۸۸۸: دیوانه خموش به عاقل برابرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیوانه خموش به عاقل برابرست دریای آرمیده به ساحل برابرست گردی که خیزد از قدم رهروان عشق با سرمه سیاهی منزل برابرست دارد به چهره گوهر ما در محیط عشق گرد یتیمیی که به ساحل برابرست در وصل و هجر، سوختگان گریه می کنند از بهر شمع، خلوت و محفل برابرست رحم است بر کسی که نرست است از خودی این قید با هزار سلاسل برابرست دلگیر نیستم که دل از دست داده ام دلجویی حبیب به صد دل برابرست در زیر پای سدره و طوبی است مرقدش هر کشته را که جلوه قاتل برابرست می رقصی از نشاط می ناب، غافلی کاین رقص با تپیدن بسمل برابرست فهم رموز عشق ز ا دراک برترست اینجا شعور عالم و جاهل برابرست دست از طلب مدار که دارد طریق عشق از پا فتادنی که به منزل برابرست آخر به وصل شمع چو پروانه می رسد هر دیده را که روشنی دل برابرست در کشوری که عشق گرانمایه، گوهری است در یتیم و آبله دل برابرست صائب ز دل به دیده خونبار صلح کن یک قطره اشک گرم به صد دل برابرست صائب تبریزی