صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۷۷۳: سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است که مرگی دل و قحط غذای روحانی است لب محیط به بانگ بلند می گوید برهنه شو که گهر مزد دست عریانی است سفر خوش است که بی اختیار روی دهد سپند، منتظر آتش از گرانجانی است به نان خشک قناعت نمی توان کردن چه نعمتی است که افلاک سر که پیشانی است! ز آرمیدگی ظاهرم فریب مخور اگر چه ساکن شهرم، دلم بیابانی است ز جوش وحش چه غوغاست بر سر مجنون؟ اگر نه داغ جنون خاتم سلیمانی است همیشه آب به چشم پیاله می گردد جبین پیر خرابات بس که نورانی است دلی که از سخن تازه شد جوان، داند که سبزی پر طوطی، گل سخندانی است جواب آن غزل است این که نقد حیدر گفت ازو چه شکوه کنم، عالم پریشانی است صائب تبریزی