صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۷۵۸: هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است نمک به پرسش داغ جگر نیامده است تو ذوق از سر جان خاستن چه می دانی؟ که نامه بر ز درت بیخبر نیامده است رساند صبح قیامت به زلف شب مقراض هنوز روز سیاهم بر نیامده است چگونه دانه ما سر برآورد از خاک؟ هنوز مو ز کف دست بر نیامده است چه حاجت است به تکلیف، خانه خانه اوست مگر به خانه دل، غم دگر نیامده است؟ امید بوسه ازان لب ز تنگ چشمی ماست شرر ز آتش یاقوت برنیامده است (عبث حباب به ساحل دو چشم دوخته است ازین محیط کسی زنده برنیامده است) (چسان میان کمر بستگان ستاده شویم؟ چو شمع گریه ما تا کمر نیامده است) (دلیر می روی از پی سیاه چشمان را کتاره نگهت بر جگر نیامده است) (دلت به گریه خونین ما نمی سوزد به چشم آبله ات نیشتر نیامده است) (به ما که مردم آزاده ایم طعنه مزن که سنگ بر شجر بی ثمر نیامده است) اگر چه فکر تو صائب گذشته است از چرخ هنوز طب به معراج بر نیامده است صائب تبریزی