صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۷۴۵: به هیچ و پوچ مرا عمر چون شرر بسته است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هیچ و پوچ مرا عمر چون شرر بسته است ز خود برون شدن من به یک نظر بسته است اثر ز جنت دربسته در جهان گر هست ازان کس است که بر روی خلق در بسته است شود ز روزن و در خانه ها غبارآلود صفای سینه به پوشیدن نظر بسته است مرا رفیق موافق به وجد می آرد عزیمت سفر من به همسفر بسته است کند جلای وطن دیده ور عزیزان را که تا به بحر بود، دیده گهر بسته است به خرج آتش سوزنده می رود چو شرار چو غنچه در گره خویش هر که زر بسته است جز این که هر نفس از پیچ و تاب می کاهد چه طرف رشته ز نزدیکی گهر بسته است؟ مرا ز داغ، دل تیره می شود روشن جلای سوخته من به این شرر بسته است به آن سرد دل من چو غنچه باز شود گشاد من به هواداری سحر بسته است به خون خویش محال است سرخ رو نشود ستمگری که ترا تیغ بر کمر بسته است چنان که راحت چشم است در ندیدنها حضور گوش به شنیدن خبر بسته است چرا غم دگران می کند پریشانم اگر نه رشته جانها به یکدگر بسته است؟ صدای طبل رحیل است شادیانه او کسی که توشه به اندازه سفر بسته است به خرج می رود آخر درین جهان صائب چو سکه هر که دل خویش را به زر بسته است صائب تبریزی