صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۶۹۶: ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است غمین مشو که سراپرده های الطاف است صفای روی زمین در صفای دل بسته است که آب جوی بود صاف، چشمه تا صاف است نمی توان ز گرانان به گوشه گیری رست که کوه بر دل عنقا ز قاف تا قاف است هزار خرقه آلوده، رهن می برداشت چه نعمتی است که پیر مغان بانصاف است! به طوطیان سخنگو که می دهد شکر؟ درین زمانه که انصاف دادن، اسراف است به هر که بیش رسد خون، فتوح بیش رسد که جای مشک ز آهو همیشه در ناف است کدام حجت ناطق به از کلام بود؟ سخن چو هست، چه حاجت به دعوی و لاف است؟ میان کعبه و بتخانه مانده ام حیران که گوی کودک بی معرفت در اعراف است به غیر موی شکافان کسی نمی داند که تار و پود جهان در کف سخن باف است به نقش پرده عیب است تا دلت مایل هنوز آینه سینه تو ناصاف است چه التفات به سنگ محک کند صائب؟ به نور چشم بصیرت کسی که صراف است صائب تبریزی