صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۶۸۱: بهار عنبر شبها سفیده سحرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار عنبر شبها سفیده سحرست خوشا کسی که ازین نوبهار بهره ورست چرا ز سنگ ملامت شکسته دل باشم؟ که همچو موج مرا از شکست بال و پرست به خود فروشدگان فارغند از آشوب کمند وحدت گرداب، موجه خطرست نگاه دار گرت چون عقیق آبی هست که خضر بادیه عشق، آتشین جگرست کدام شاخ گل امشب گذشت ازین بستان؟ که همچو سبزه خوابیده سرو پی سپرست چه سود نعمت بسیار تنگ روزی را؟ ز بحر، قطره آبی وظیفه گهرست همیشه می کشد از روی باغبان خجلت چو سرو و بید درین باغ هر که بی ثمرست حضور هر دو جهان فرش آستان کسی است که زرنگار سرایش ز روی همچو زرست اگر چه کوه غم عشق سخت سنگین است نظر به طاقت فرهاد، سایه کمرست من و ملازمت غم، که دستگاه نشاط ز چشم مردم این روزگار تنگترست درازتر بود از رشته رنج باریکش درین بساط چو سوزن کسی که دیده ورست شود ز گوشه نشینی فزون رعونت نفس سگ نشسته ز استاده سرفرازترست حضور خاطر اگر هست در شکیبایی است دلی که صبر ندارد همیشه در سفرست خبر ز درد ندارند بیغمان صائب وگرنه منت صندل بتر ز دردسرست صائب تبریزی