صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۶۶۷: مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست که غیر عالم آب آنچه هست بر بادست گنه به ارث رسیده است از پدر ما را خطا ز صبح ازل رزق آدمیزادست فروغ صبح شکرخند را دوامی نیست خوشا کسی که به زهر عتاب معتادست مپوش چشم درین خاکدان ز رخنه دل که این دریچه به جنت مقابل افتادست علاج نیش ملامت نمی توانم کرد مرا که سینه ز پیکان حصار فولادست به طوق فاخته دارد علاقه خلخال فسانه ای است که سرو از تعلق آزادست بلاست وصل چو دل بیقرار می افتد ز قرب شعله نصیب سپند فریادست توان به خامشی از عمر کام دل برداشت کمند آهوی رم کرده، خواب صیادست چرا به نعل بها جان نداد گلگون را؟ به خون گرم تپیدن سزای فرهادست سماع طایر بسمل بلند می گوید که صبح عیدی اگر هست، تیغ جلادست به یک دو مصرع بی مغز، کلک صائب را دلش خوش است که داد سخنوری دادست صائب تبریزی