صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۶۵۴: چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست بنفشه از دل آتش برون نیامده است چسان ز روی تو این عنبرین دخان برخاست؟ چنان در آتش بیطاقتی فشردم پای که از سپند به تحسین من فغان برخاست کدام راه زد این مطرب سبک مضراب؟ که هوش از سر من آستین فشان برخاست زبان ناله بلبل چو غنچه پیچیده است در آن چمن که مرا بند از زبان برخاست چنان خمش به گریبان خاک سر بردم که سبزه ام ز سر خاک بی زبان برخاست به خاک راهگذار می توان برابر شد به دستگیری مردم نمی توان برخاست دلیل حفظ الهی است غفلت مردم که ترس از دل این گله، از شبان برخاست ز بازی فلک آگه نیم، همین دانم که از کنار بساطش نمی توان برخاست هما ز سایه من طبل می خورد صائب ز بس صدای شکستم ز استخوان برخاست صائب تبریزی