صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۶۳۶: اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت آن توانگر بود اینجا که زر از یادش رفت جان به این غمکده آمد که سبک برگردد از گرانخوابی منزل سفر از یادش رفت جای رحم است بر آن طوطی کوتاه اندیش که ز شیرین سخنیها شکر از یادش رفت جان وحشی چه خیال است به تن برگردد؟ رشته از زود گسستن گهر از یادش رفت با تعلق نتوان سر به سلامت بردن آن سرآمد شود اینجا که سر از یادش رفت قاصد سنگدل از کوی تو در برگشتن بس که آمد به تأنی خبر از یادش رفت؟ چشم مست تو اگر هوش ز نقاش نبرد از چه تصویر دهان و کمر از یادش رفت؟ ای بسا سر که به دیوار زند از غفلت آن که در خانه تاریک در از یادش رفت دل ز تنگی چه خیال است برآید بی آه؟ غنچه ماند آن که نسیم سحر از یادش رفت نیست ممکن که به اندازه خورد می صائب می پرستی که خمار سحر از یادش رفت صائب تبریزی