صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۶۲۶: پشت آیینه بود پرده مستوری زشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پشت آیینه بود پرده مستوری زشت زاهد از کعبه همان به که نیاید به کنشت اختر ما ز سیه روزی طالع داغ است دیده شور خورد خون جگر از رخ زشت عشق تردست تو دهقان غریبی است که تخم تا نشد سوخته، در مزرع امید نکشت چند از چرخ بلا زاید و بردارد خاک؟ تا کی این حامله فتنه بود بر سر خشت؟ هر که قالب تهی از جلوه قد تو کند راست چون سرو برندش به خیابان بهشت آن که بر خرمن ما سوختگان آتش زد دانه خال تو بر آتش یاقوت برشت مهر برداشت ز لب، صبح قیامت خندید پرده افکند ز رخ، در پس در ماند بهشت بی تکلف، غزل صائب شیرین سخن است غزلی را که توان با غزل خواجه نوشت صائب تبریزی