صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۵۷۹: غوطه در خون زند آن چشم که دیدن دانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غوطه در خون زند آن چشم که دیدن دانست رزق دندان شود آن لب که مکیدن دانست پوست بر پیکر خود چاک زند همچو انار خون هر سوخته جانی که چکیدن دانست سایه سنبل فردوس بر او زنجیرست دست هر کس که سر زلف کشیدن دانست لب کوثر به مذاقش دم شمشیر بود می پرستی که لب جام مکیدن دانست نگشاید دلش از سیر خیابان بهشت هر که در کوچه آن زلف دویدن دانست نتوان داشت به زنجیر ز مژگان او را طفل اشکی که به رخسار دویدن دانست به پر کاه نگیرد سخن ناصح را چون شرر دیده هر کس که پریدن دانست گو به زهر آب دهد تیغ زبان را دشمن گوش ما چاشنی تلخ شنیدن دانست چون نشوید دهن از چاشنی شیر به خون؟ طفل ما لذت انگشت مکیدن دانست پرتو شمع تو تا پرده فانوس شکافت صبح محشر روش جامه درین دانست غور کن در سخن صائب و کیفیت بین نتوان نشأه می را به چشیدن دانست صائب تبریزی