صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۸۷: (جسم زاری است که با آه به هم پیچیده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
(جسم زاری است که با آه به هم پیچیده است گردبادی که درین بادیه سرگردان است) (دل رم کرده ما را به تغافل مسپار که سبکسیرتر از سنگ کف طفلان است) هر که بر عیب کسان پرده نپوشد صائب هست صد جامه اگر بر بدنش، عریان است گرد مشکل ما خونی صد دندان است مهره عقل درین دایره سرگردان است سر بی داغ، نگین خانه بی یاقوت است دل بی آه، سفالی است که بی ریحان است بید را بی ثمری پاس شکستن دارد زان سر دار بلندست که بی سامان است هر کسی دست ارادت به رکابی زده است سر سودازدگان در قدم چوگان است چون نخندد سر منصور چو گل بر سر دار؟ عیش فرش است در آن خانه که بی دربان است گرد کلفت نفشاند از دل موری یک بار زین چه حاصل که سراپای فلک دامان است؟ حلقه شد قامت مجنون ز گرانباری فکر خط دیوانی زنجیر چه مشکل خوان است! سبز از آبله دست شود تخم امید مایه ابر بهاران ز کف دهقان است دیده حرص ترا بال پریده نشکست این همه نعمت الوان که بر این نه خوان است بیخودی برد به جولانگه مقصود مرا ای خوش آن خواب که مفتاح در زندان است صائب تبریزی