صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۴۷: مستی حسن، هم از ساغر سرشار خودست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستی حسن، هم از ساغر سرشار خودست باده لعلیش از لعل گهربار خودست می توان یافتن از حلقه شدنهای خطش که به صد چشم دلش واله رخسار خودست بر گرفتاری ما کی جگرش می سوزد؟ آن که بیش از همه عشاق گرفتار خودست به کباب دل عاشق نکند تلخ دهن هر که را نقل می از لعل شکربار خودست کی به نقد دل و جان دگران پردازد؟ چون مه مصر، عزیزی که گرفتار خودست دل چون آینه از سنگ توقع دارد بس که آن آینه رو تشنه دیوار خودست می کند جلوه مستانه نکویان را مست بیشتر مستی طاوس ز رفتار خودست یکقلم فاختگان را خط آزادی داد سرو موزون تو از بس که هوادار خودست به پریشانی عشاق کجا پردازد؟ آن که از سلسله زلف، گرفتار خودست نظر از جلوه خورشید کجا آب دهد؟ شبنم هر که نظرباز به گلزار خودست عکس خود سیر ندیده است در آینه و آب بس که اندیشه اش از غمزه خونخوار خودست! چه گل از روی تو نظاره تواند چیدن؟ که به مستی عرق شرم تو هشیار خودست چند پوشیده کنی عشق خود از اهل نظر؟ نیست بیمار کسی چشم تو بیمار خودست چه دهم دل به نگاری که بود واله خویش؟ چه پرستم صنمی را که پرستار خودست؟ نیست ممکن که شود رام به مجنون صائب رم ز خود کرده غزالی که طلبکار خودست صائب تبریزی