صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۳۸: زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است آب بردار که صحرای فنا بی آب است پیر کنعان نظر از راه نظر بستن یافت چشم پوشیدن این طایفه فتح الباب است طوق زنجیر، گریبان سورست مرا موی چون تیغ زند بر تن من، سنجاب است تا رسیده است به آن موی کمر پیچیده است رشته جان من و موی کمر همتاب است ذره ای نیست در آفاق که سرگردان نیست این محیطی است که هر قطره او گرداب است اشک در دیده شرابی است که در جام جم است داغ بر سینه چراغی است که در محراب است فارغ از دردسر منت تعمیرم ساخت صندل جبهه ویرانه من سیلاب است حیف و صد حیف که از آب مروت خالی است این همه کاسه زرین که بر این دولاب است خواب و بیداری آگاه دلان نیست به چشم شب این طایفه روزی است که دل در خواب است تا گرفته است ز لب مهر خموشی صائب گوش این نغمه شناسان، صدف سیماب است صائب تبریزی