صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۱۸: خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست رگ ابری است که از چشمه حیوان برخاست می کند بس دل پر آبله را شق چو انار چون به، این گرد کز آن سیب زنخدان برخاست خط پاکی است بر آیینه صفا جوهر را از رخ او خط مشکین به چه عنوان برخاست؟ خاک در کاسه خورشید جهانتاب کند این غباری که ازان چهره تابان برخاست زان خط سبز کز آن چهره گلرنگ دمید موی از سبزه بر اندام گلستان برخاست فتنه را عالم پر شور کمر می بندد مگر از جای خود آن سرو خرامان برخاست؟ پیش دریای پر آتش چه نماید شرری؟ لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست غوطه در چشمه خورشید زند دیده وری که چو شبنم سبک از گلشن امکان برخاست می شود در صف عشاق علم، جانبازی که به تعظیم خرامش ز سر جان برخاست رفتن از عالم پرشور به از آمدن است غنچه دلتنگ به باغ آمد و خندان برخاست برد از سرمه چنان گوشه چشمت آرام که نفس سوخته از خاک صفاهان برخاست تا من از گرمروی بادیه پیما گشتم از ره کعبه روان خار مغیلان برخاست نشد از خون جگر دست و دهانش رنگین هر که صائب ز سر نعمت الوان برخاست صائب تبریزی