صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۱۵: فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست اشرف آنجاست که آن سرو خرامان آنجاست عیش ما نیست چو بلبل به بهاران موقوف هر کجا لاله رخی هست گلستان آنجاست گر کشد دل به خرابات مرا، معذورم سر فارغ، دل بی غم، لب خندان آنجاست می کند خنده سوفار، دل از پیکانش عیش فرش است در آن خانه که مهمان آنجاست هر شبستان که در او روی عرقناکی هست من دلسوخته را چشمه حیوان آنجاست ای صبا در حرم زلف چو محرم شده ای به ادب باش که دلهای پریشان آنجاست نیست بی شور جنون عالم گل را نمکی من و آن شهر که دیوانه فراوان آنجاست دل چو بی عشق شود هیچ کم از زندان نیست چاه، مصرست اگر یوسف کنعان آنجاست در دل مور ز تنگی به حقارت منگر که نهانخانه اقبال سلیمان آنجاست دل تنگی که در او راه ندارد دنیا بی سخن، خلوت پنهانی جانان آنجاست ای که مشغول به سنجیدن مرده شده ای دست بردار ازین کار، که میزان آنجاست از صفای در و دیوار گلستان صائب می توان یافت که آن نو گل خندان آنجاست صائب تبریزی