صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱: در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال با دو دست بسته نتوان دست یغمایی گرفت حلقه زنار شد طوق گلوی قمریان سرو تا از قامتش سرمشق رعنایی گرفت آرزوی جلوه شد در دل گره خورشید را حسن عالمسوز او تا عالم آرایی گرفت حسن بی پروا ندارد از نظربازان گزیر گل به چندین دست دامان تماشایی گرفت بول گل خاکستر بلبل پریشان کرد و رفت این سزای آن که چون ما یار هر جایی گرفت سینه صافان اهل معنی را به گفتار آورند طوطی از آیینه بی زنگ، گویایی گرفت سرمه چشم غزالان شد غبار پیکرش شوق هر کس را سر زنجیر رسوایی گرفت تا عرق از چهره رنگین او شد کامیاب بر بساط گلستان شبنم جگرخایی گرفت همدم جانی به دست آسان نمی آید که نی شد دلش سوراخ تا جان از دم نایی گرفت محضر قتلش به مهر بال وپر آماده شد هر که چون طاوس دنبال خودآرایی گرفت ملک خود پرداخت از بیگانه و آسوده شد هر که ترک خلق کرد و کنج تنهایی گرفت حسن شوخی کرد چندانی که در میزان عشق بیقراریهای من رنگ شکیبایی گرفت ساغر لبریز اگر صائب سپرداری کند می توان خون خود از گردون مینایی گرفت گردباد از من طریق دشت پیمایی گرفت وحشت از مجنون من آهوی صحرایی گرفت صائب تبریزی