صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۳۷۵: دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت صد سخن سر کرد، اما یک سخن نشنید و رفت هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد روزگاری خاک خورد، آخر به خود پیچید و رفت وقت آن کس خوش که چون برق از گریبان وجود سر برون آورد و بر وضع جهان خندید و رفت ای کم از زن! فکر مرکب در طریق کعبه چیست این بیابان را به پهلو رابعه غلطید و رفت گریه می آید به منصورم که در دار فنا گفت چندین حرف حق، یک حرف حق نشنید و رفت (سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست چون شرر می باید اندک همتی ورزید و رفت) صائب آمد در حریمت با دل امیدوار شد به صد دل از امید خویشتن نومید و رفت صائب تبریزی