صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۳۲۸: لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت موج دریا دیده را نتوان به ساحل بازداشت ساقی ما در مروت هیچ خودداری نکرد نشأه انجام را در ساغر آغاز داشت در جهان آب و گل، ویرانه ای از من نماند شغل خودسازی مرا از خانه سازی باز داشت ساعد سیمین او را تا کلیم الله دید نسخه افسوس شد دستی که در اعجاز داشت من چه دارم در نظر تا جان به آسانی دهم؟ کبک، باغ دلگشا از سینه شهباز دشت عندلیب مست ما روزی که فارغبال بود هر طرف چندین کباب شعله آواز داشت زنگ بر آیینه ام از قحط روشنگر نماند منت صیقل مرا محروم از پرداز داشت یاد ایامی که در دریای بی پایان عشق کشتی ما بادبان از پرده های راز داشت در غبار خط نهان چون دام زیر خاک شد زلف مشکینی که در هر موی چندین ناز داشت بیش ازین صائب نمی آید ز من اخفای عشق شد مشبک پرده دل بس که پاس راز داشت صائب تبریزی