صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۲۱۸: جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی دست دارد از روشندلی آیینه جا بر روی دست از ته دل هر که خون خویش را سازد حلال می دهندش جای خوبان چون حنا بر روی دست انتظار سنگلاخش مانع افکندن است این که دارد چرخ چون ساغر مرا بر روی دست هر سر شاخی ز گل در کسب آب و رنگ ازو کاسه دریوزه دارد چون گدا بر روی دست روی امیدش نگردد لاله رنگ از زخم خار هر که را چون گل نباشد خونبها بر روی دست چون بود دولت خدایی، دشمنان گردند دوست می برد تخت سلیمان را هوا بر روی دست آرزوهایی کز او دست تمنا کوته است جمله را دارد دل بی مدعا بر روی دست سهل باشد عشق اگر از خاک بردارد مرا مور را بخشد سلیمان نیز جا بر روی دست می جهد چون سنگ و آهن آتش از بال و پرش گر بگیرد استخوانم را هما بر روی دست عاقبت زد بر زمین چون نقش پایم بی گناه داشتم آن را که عمری چون دعا بر روی دست مگذر از کسب هنر صائب که از راه هنر می گذارد شاه را شهباز پا بر روی دست صائب تبریزی