صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۲۰۸: هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست رشته جان بر زبان نشتر فصاد بست سنگ اگر در مرگ عاشق خون نمی گرید، چرا بیستون از لاله نخل ماتم فرهاد بست؟ رشته بی تابی غیرت اگر باشد رسا می توان بر چوب دست شانه شمشاد بست ناله بلبل نیفشارد اگر دل غنچه را چون جرس یک لحظه نتواند لب از فریاد بست کرده ام لوح مزار خویش از سنگ فسان زنگ اگر از خون من آن خنجر فولاد بست بال سیر شعله جواله بستن مشکل است نقش شیرین را چسان در بیستون فرهاد بست؟ بر رخ بحر از نسیم آه سرد من حباب سخت تر صد پیرهن از بیضه فولاد بست سرمه سا چشمی که من زان مجلس آرا دیده ام بر گلوی شیشه بتواند ره فریاد بست چون زبان مار، خار آشیانم می گزد تا در فیض قفس بر روی من صیاد بست شمع را در وقت کشتن چشم بستن رسم نیست حیرتی دارم که چون چشم مرا جلاد بست؟ بس که صائب از نگاه عجز من خون می چکید دیده خود را به وقت کشتنم جلاد بست صائب تبریزی