صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۸۹: با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است برق با جولان شوخش پای خواب آلوده ای است می کشد در خاک و خون نظارگی را دیدنش سبز تلخ من عجب شمشیر زهرآلوده ای است گردش پرگارش از مرکز بود آسوده تر عالم حیرت، عجایب عالم آسوده ای است چشم عبرت بین به خواب نوبهاران رفته است ورنه هر برگ خزانی دست بر هم سوده ای است تلخکامی های ما از لب گشودنهای ماست ورنه پر شکر بود هر جالب نگشوده ای است خاطر آسوده در وحشت سرای خاک نیست هست در زیر زمین، اینجا اگر آسوده ای است جاده چون زنجیر می پیچد به پای رهروان در پی این کاروان گویا قدم فرسوده ای است در شبستانی که من پروانه او گشته ام دولت بیدار، صائب چشم خواب آلوده ای است صائب تبریزی