صائب تبریزی
غزل 1 تا 2000
غزل شمارهٔ ۱۱۸۶: بی اجابت آه مرغ آشیان گم کرده ای است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی اجابت آه مرغ آشیان گم کرده ای است ناله بی فریادرس تیر نشان گم کرده ای است هر عزیزی را که می بینم درین آشوبگاه یوسف خود در میان کاروان گم کرده ای است در نیابد هر که چون پروانه ذوق سوختن در دل دوزخ بهشت جاودان گم کرده ای است هر که در آغاز خط از گلرخان غافل شود در بهاران عندلیب گلستان گم کرده ای است این علف خواران که هر یک جانبی دارند روی گله در دامن صحرا شبان گم کرده ای است بی نصیبان جستجوی رزق بیجا می کنند نیست چون قسمت، طلب دست دهان گم کرده ای است دل که در زلف پریشان تو می جوید قرار در شب تاریک مرغ آشیان گم کرده ای است رهنوردی را که نبود رهبر ثابت قدم در بیابان طلب سنگ نشان گم کرده ای است زیر گردون هر که را می بینم از صاحبدلان دست و پا در زیر تیغ بی امان گم کرده ای است در صراط المستقیم عشق، عقل خرده بین در دل شب راه در ریگ روان گم کرده ای است هر دل بی درد کز درد طلب افتاد دور از نفس گیری درای کاروان گم کرده ای است هر که بهر دانه گردد گرد این سنگین دلان شاهراه آسیای آسمان گم کرده ای است هر جوانمردی که سر می پیچد از فرمان پیر در صف مردان کماندار کمان گم کرده ای است آن که دارد موی آتش دیده را در پیچ و تاب خویش را چون تاب در موی میان گم کرده ای است هر که غافل از ظهور حق بود در ممکنات بوی یوسف در میان کاروان گم کرده ای است هست در گم کردن خود، هست اگر آرامشی هر که خود را یافت مرغ آشیان گم کرده ای است نیست هر کس را که صائب نفس در فرمان عقل بر فراز توسن سرکش عنان گم کرده ای است صائب تبریزی